« تو از کجای غزل سر زدی به قصهی من »
قسم به ثانیههایی که سخت میگذرد
نماز معجزه خواندم سپیدهدم بدمد
من از سکوت تو انگار پرترم تا تو
وساطتی کن و برگرد تا که دل نرمد
قشون کشیدهام امشب به سمت قبلهی تو
به گرد پای من این بار بندهای نرسد
تو از کجای غزل سرزدی به قصهی من
که موج حس حضورت سکوت میشکند
تمام من به خداوندی خدا با توست
در این حریم مقدس پرنده پر نزند
بیا و رخ بده داماد پشت پردهی من
کسی به آدم غائب که رونما ندهد
به تنگ آمده جانم، مدام ملتهبم
قسم به فصل صبوری که بی تو سر نشود
به رسم عهد قدیمی بنای بودن کن
بهانههای عبورت به خورد من نرود
نشستهام به دعا تا که دستی از دل غیب
از این حجاب پر از وهم پردهای بدرد
به فال نیک گرفتم که شاهراه زمان
طنین آمدنت را دوباره میشنود
به وقت آمدهای شهسوار سایهنشین
به کاروان محبت بگو که خیمه زند
1397/9/28
درباره این سایت